جدول جو
جدول جو

معنی بنه موه - جستجوی لغت در جدول جو

بنه موه
(بُ نَ مَ وِ)
دهی از دهستان منگرۀ بخش اندیمشک است که در شهرستان دزفول واقع شده است. و دارای 150 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنه گاه
تصویر بنه گاه
جای بنه
فرهنگ فارسی عمید
(بُ نَ وَ)
دهی از بخش قلعه زراس است که در بخش شهرستان اهواز واقع است. و دارای 106تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء بخش خرقان شهرستان ساوه. سکنۀ آن 533 تن. آب آن از قنات و رود خانه محلی و محصول آن غلات و سیب زمینی و انگور است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ / رِ)
عکبر، که چیزیست شبیه به موم با اندک عسل آمیخته و غیر آن هر دو است که در خانه زنبور عسل بهم میرسد. و برخی آنرا وسخ کوایرالنحل دانسته اند. (از مخزن الادویه). زنبور عسل زمستان گاه در لانۀ خود را با آن مسدود کند و آن غالباً سیاه رنگ باشد. و رجوع به عکبر و وسخ الکوایر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چِ مَچْ چِ)
از اتباع است. رجوع به بچه شود
لغت نامه دهخدا
(بُنَ مُ رُوْ وَ)
دهی از دهستان منگرۀ بخش اندیمشک است که در شهرستان دزفول واقع شده است. دارای 150 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ / نِ)
جایگاه بنه: جمعی را از معارف اسیر کردند و خلقی را به شمشیر آوردند و ساز و بنه گاه ایشان بتاراج دادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 187)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ عَ)
دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر است. دارای 150 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بند کوه
تصویر بند کوه
کوه مانند حصار و بارو
فرهنگ لغت هوشیار
طحال طحال گوسفند و گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
سیب زمینی ترشی نوعی گیاه غده ای شبیه به سیب زمینی که ریشه
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدار گندم به جامانده در مزرعه که افراد محتاج، پس از خرمن
فرهنگ گویش مازندرانی
بنه کن
فرهنگ گویش مازندرانی
طرف پایین، قاشق چوبی بزرگ، شبیه ملاقه
فرهنگ گویش مازندرانی
بن سمان
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم دست پاچه و وارفته
فرهنگ گویش مازندرانی
روی زمین و در دسترس، کنار و اطراف زمین، پایین هر نقطه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
از ازل از آغاز از ابتدای کار
فرهنگ گویش مازندرانی
بار و بنه دامداران، نام مرتعی در شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: آدم آب زیر کاه
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: آدم حقه باز
فرهنگ گویش مازندرانی
مومی که از آب کردن عسل به دست آورند، لب را دوختن
فرهنگ گویش مازندرانی
طرف پایین، قسمت پایین هر چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی